درباره وبلاگ


هیچ کس تنهاییم را حس نکرد هیچ کس تنهاییم را لمس نکرد هیچ کس تنها بودنم را درک نکرد هیچ کس تنها بودنم را ندید چرا هیچ کس مرا باور ندارد؟ هیچ کس... چرا؟ خدایا چرا اینقدر تنهایم؟


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 1599
بازدید کل : 376834
تعداد مطالب : 317
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1

فال روزانه

javahermarket

بزرگترین وبلاگ علمی تفریحی
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 21:25 ::  نويسنده : مهران

 بر بلندای تمامی تفکرات مثبت‌گرای خویش،

محکم بایست

و با چشمانی سرشار از کنجکاوی و محبت به دریا نگاه کن،

هر آنچه که در خود می‌جویی را

در گستره‌ی پرتلاطم دریا خواهی یافت.

 

و

 

آنگاه

 

مشکلاتت را به دریا بسپار

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

شرمنده تمام خانم ها هم هستیم !! در نوبت بعد آقایان را به آب خواهیم سپرد !

مشکلاتتو به دریا بسپار

 

javahermarket



پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 21:23 ::  نويسنده : مهران

 

ای عزیزان پشت کنکوری
تا به کی داغ و درد و رنجوری ؟

تا به کی تست چند منظوره ؟
تا به کی التهاب و دلشوره ؟

شوخی و طعن این و آن تا چند ؟
ترس و کابوس امتحان تا چند ؟

غرق بحر تفکرید که چی ؟
بی خودی غصه میخورید که چی ؟

گیرم اصلاً شما به طور مثال
کشکی، از بخت خوش، به فرض محال

زد و شایسته دخول شدید
توی کنکور هم قبول شدید

یا گرفتید با درایت و شانس
مدرک فوق دیپلم، لیسانس

گیرم این نحسی است، سعدش چی ؟
اصلاً این هم گذشت، بعدش چی ؟

تازه از بعد آن گرفتاری
نوبت رخوت است و بیکاری

بعد مستی، خمار باید بود
هی به دنبال کار باید بود

آنچه داروی دردمندی هاست
صفحات نیازمندی هاست

گر رضایت دهی تو آخر سر
گه شوی منشی فلان دفتر

به تو گویند : بعله، دفتر ما
هست محتاج آدمی دانا

آشنا با اتوکد و اکسل
و فری هند و آوت لوک و کورل

باید البته لطف هم بکند
چای هم، بین تایپ، دم بکند

بکشد وانگهی به خوش رویی
هفته ایی یک دوبار جارویی

این که از این، حقوق هم فعلاً
ماهیانه چهل هزار تومن!

پس بیایید و عز و جز نکنید
بی خودی هی جلز ولز نکنید

 

شاعر، خواسته از ابتدای کار بگه کنکور بدردتون نمیخوره بابا ! اما انتهای کار به این نتیجه میرسه که چاره ای بجز درس  خوندن ندارید! پس درساتونو بخونید تا یه رشته خوب تو یه دانشگاه عالی قبول بشید و ارباب خودتون، خودتون باشید ...

 

javahermarket



پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:11 ::  نويسنده : مهران

 

آیا میدانید چطور می‌شود چهار نفر زیر یک چتر بایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد

آیا میدانید آخرین دندانی كه در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی

آیا میدانید برای قطع جریان برق چه باید كرد؟ باید قبض آن را پرداخت نكرد

آیا میدانید چرا مار نمی‌تواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد كه برای خداحافظی تكان دهد

آیا میدانید چرا روی آدرس اینترنت به جای یك دبیلیو ، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟ چون كار از محكم‌كاری عیب نمی‌كنه

آیا میدانید چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمی‌شه؟ برای اینكه ته دمش گره داره

آیا میدانید چرا دو دوتا می‌شود پنج تا؟ چون علم پیشرفت كرده

آیا میدانید چرا دود از دودكش بالا می‌رود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد

آیا میدانید چرا لكلک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟ چون اگر هر دو را بالا بگیرد ، می‌افتد

آیا میدانید اگر كسی قلبش ایستاده بود چه می‌كنید؟ برایش صندلی می‌گذاریم

آیا میدانید اگر سر پرگار گیج برود چه می‌كشد؟ بیضی

آیا میدانید اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید كه حركت می‌كند چیست؟ مورچه‌ای است كه شلوارلی پوشیده

آیا میدانید خط وسط قرص برای چیه؟ برای اینكه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره

آیا میدانید ناف یعنی چه؟ ناف نمره صفری است كه طبیعت به شكم بی‌هنر داده است

آیا میدانید چه طوری زیر دریایی رو غرق می‌کنن؟ یه غواص میره در می‌ زنه

javahermarket



پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:56 ::  نويسنده : مهران

 


مورینیووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
بفرمیوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

javahermarket



پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : مهران

 


مشترک گرامی چه خبر؟ مامان بابا خوبن؟، علی کوچولو چه طوره؟ الهی

ایرانسل قربونش بره.

مشترک گرامی با 645200 ریال شارژ دیگر برنده 150 تومن شارژ داخل

شبکه بشوید.

مشترک گرامی چته؟ چرا تو فکری؟ عاشق شدی؟ آخه بدبخت! با این

وضع گرونی کی عاشق می شه؟ ها؟

مشترک گرامی تو مسابقه ما شرکت کن با 20 لیتر بنزین جایزه ! با این

کار مشت محکمی تو دهن همراه اول بزن!

مشترک گرامی یه طرح دارم بهاره. یکی سیم کارت بخر یکی ببر یکی

میارم در خونتون یکی می دم به عموتون یکی هم واسه عمتون ...

مشترک گرامی...:|:|:|

 

javahermarket



پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : مهران

 

دوست داری این کیک تولدت باشه؟

javahermarket



پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : مهران

 
خودکارتو گم کنی= خودکار نداری
خودکار نداشته باشی= جزوه 
نداری
جزوه نداشته باشی= درس نمی خونی
... ... درس نخونی= پاس نمیشی
پاس 
نشی= مدرک نمی گیری
مدرک نگیری= کار گیرت نمیاد
کار نداشته باشی= پول 
نداری
پول نداشته باشی= غذا نداری
غذا نداشته باشی= لاغر مردنی میشی
لاغر 
مردنی بشی= زشت میشی
زشت بشی= عاشقت نمیشن
عاشقت نشن= ازدواج 
نمیکنی
ازدواج نکنی= بچه نداری
بچه نداشته باشی= تنهایی
تنها باشی= 
افسرده  میشی
افسرده بشی= مریض میشی
مریض بشی = 
میمیری
.
.
.
.
پس  حواست باشه خودکارتو گم نکن وگرنه 
میمیری...!!

javahermarket



جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, :: 11:22 ::  نويسنده : مهران

 خوابـگاه دخــتـران ( شب )


سکـانس اول : (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم :ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه : خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم : بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه : چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

شبنم : (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه : (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم :
 عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه : نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم : چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته : (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم : لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته : خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

خوابــگاه پســران (شـب)

سکــانـس دوم : (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

میثـــاق : مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی : نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق : اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی : آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟

میثــاق : مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان : تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. بچه های  کلاس مـا که مثـل بچه های  شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...

مـهدی : (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

میـثــاق : چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا : پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی : اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!!
و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند.!

javahermarket



جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, :: 11:20 ::  نويسنده : مهران

 مردی برای تولد همسرش به شیرینی فروشی محل تلفن زد تا کیک او را سفارش دهد.

فروشنده پرسید که چه پیغام تبریکی روی کیک بنویسد؟ 
مرد فکری کرد و گفت بنویسید: با اینکه داری پیرتر میشوی ولی هر روز بهتر میشوی.
فروشنده پرسید چه جوری این پیغام را بنویسد. 
مرد گفت:خب، "با اینکه داری پیرتر میشوی" در بالا و "ولی هر روز بهتر میشوی" در پایین.

مهمانی شروع شد، پاسی از شب گذشته بود که کیک ارسال شد .

در جعبه کیک که باز شد مهمانها شوکه شدند ،چون روی کیک نوشته شده بود .
با اینکه داری پیرتر میشوی در بالا ، ولی هر روز بهتر میشوی در پایین!

 

javahermarket



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب