درباره وبلاگ


هیچ کس تنهاییم را حس نکرد هیچ کس تنهاییم را لمس نکرد هیچ کس تنها بودنم را درک نکرد هیچ کس تنها بودنم را ندید چرا هیچ کس مرا باور ندارد؟ هیچ کس... چرا؟ خدایا چرا اینقدر تنهایم؟


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 1629
بازدید کل : 376864
تعداد مطالب : 317
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1

فال روزانه

javahermarket

بزرگترین وبلاگ علمی تفریحی
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : مهران
در طی قرن اخیر، خودروهای جنگی و زرهی پیاده نظام (نفربر زرهی)، از جمله وسایل نقلیه ای بودند که نیروها را به مراکز مناطق جنگی می بردند و به پیروزی آنها در جنگ کمک می کردند.
اما در بین همین وسایل نقلیه جنگی، بهترین هایی وجود دارد که در این مقاله به ده نمونه برتر آن می پردازیم.
113- M
1- 113- M 

پس از جنگ جهانی دوم، نیاز به یک نفر بر زرهی خدمه برای نیروهای پیاده نظام احساس می شد که نتیجتا ثابت شد خودرویی تمام شنی که بتواند ترکیبی از سرعت و قابلیت حرکت در انواع زمین ها را ارائه دهد، خودرویی مناسب خواهد بود. 
از این رو 113- M  در اوایل دهه 1960 وارد عرصه تولید گردید. این نفربر با قابلیت حمل 10 نفر نیرو، سرعت 40 مایل در ساعت و همچنین شعاع عمل 300 مایل، حقیقتا یک برنده محسوب می شد. از همان زمان 80 هزار دستگاه از این خودرو به تولید رسید، به طوری که حتی به حدود 50 کشور نیز صادر گردید.

javahermarket



چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : مهران
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : مهران
داستان

از قول ایشان نقل شده است ؛ روزی در آخر ساعت درس، یکی از دانشجویانم که دانشجوی دوره دکترا و اهل نروژ بود از من پرسید :

استاد! شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست؟

فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.
من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.
به آن دانشجو گفتم :

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد!

javahermarket



چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : مهران
داستان

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند

و وقتی به موضوع خدا رسید، آرایشگر گفت :

“من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد”.

مشتری پرسید: “چرا باور نمیکنی؟”

آرایشگر جواب داد:

javahermarket



چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : مهران
داستان

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...

هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !

با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !!!

مردی در آن نزدیکی به او گفت :

چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!

هندو گفت :

عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...

چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!

هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیش بزنند... 

javahermarket



چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : مهران
داستان

نام: چارلز رابرت ردفورد جونیور
تاریخ و محل تولد: 18 اگوست 1936، سانتا مونیكا، كالیفرنیا، ایالات متحده
قد: 175 سانتیمتر

بیوگرافی مختصر

رابرت ردفورد در 18 آگوست 1936 در سانتا مونیكا ایلت كالیفرنیا متولد شد. او فرزند چارلز رابرت ردفورد حسابدار شركت Standard Oil و مارتا هارت است. یك سال بعد از اینكه از دبیرستان فارغ التحصیل شد، سال 1955، مادرش از دنیا رفت. بعد از ادامه تحصیل در رشته نقاشی در انستیتو هنرهای پرات و زندگی با یك نقاش در اروپا ، او تحصیل در زمینه بازیگری را در نیویورك و اكادمی هنرهای دراماتیك آمریكا آغاز كرد.

javahermarket



چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : مهران
داستان

جان تاد، در خانواده‌ای پر اولاد به دنیا آمد. خانواده او بعدها به دهكده دیگری رفت. در آنجا هنوز جان بچه بود كه پدر و مادرش مردند.

قرار شد كه یك عمه عزیز و دوست داشتنی سرپرستی جان را به عهده بگیرد. عمه یك اسب ویك خدمتكار به اسم سزار فرستاد تاجان را كه آن موقع شش سال بیشتر نداشت به خانه او ببرد. موقعی كه داشتند به خانه عمه می‌رفتند، این گفتگو بین جان و سزار صورت گرفت:

javahermarket



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب